بَــهونـِــہ دِل

هر کسی دلش یه سری بهونه میگیره ! اینجا یه دونه از بهونه های دل منه! به بهونه دل من خوش اومدید!

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم

فهمیدم که بیمارم ...
خدا فشار خونم را گرفت،
معلوم شد که لطافتم پایین آمده!

زمانی که دمای بدنم را سنجید،
دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم،
چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم،
معلوم شد که مدتی است صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن میگوید نمی شنوم...!

خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد،
و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم
از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم :
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم.
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم.
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم.
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.

 

نوشته شده در پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,ساعت 18:3 توسط REY| |

قصه از اونجاایی شروع شد که گفت:

اگه دوستم  داری ، باید رگتو بزننی !

گفتم:

مرگ و زندگی

دست خدداست

گفت:

پس دوستم نداری...! 

تیغو برداشتم و رگمو زدم !!!

وقتیی تو آغوش گرمش جوون میدادم، گفت: 

اگه دوسم داشتی تنهام نمییذذاشتی ....

نوشته شده در سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب: داستانک,عشق,دوست داشتن,متن های عاشقانه,love,ساعت 12:45 توسط REY| |

زندگی همچون یک بازی است.
بازی که در ان باید پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید.
جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند.
در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند.
آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از
خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان
و توپ لاستیکی
شغل وکارتان
بنابر اين كار را بر هیچ یك از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه كاری برای كاسبی وجود دارد ولی:

دوستی كه از دست رفت دیگر بر نمیگردد،

خانواده ای كه از هم پاشید دیگر جمع نمیشود،‌

سلامتی از دست رفته باز نمیگردد

و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد.

برايان دايسون

نوشته شده در دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,ساعت 19:16 توسط REY| |

 دختر: قول میدی که هیچ وقت دختری رو بیشتر از من دوست نداشته باشی
پسر: من دوست دارم اما نمی تونم همچین قولی بهت بدم
دختر : یعنی یکی رو بعد از من دوست خواهی داشت؟
پسر(با خنده): دختری که من بعد از تو دوست خواهم داشت، تو رو مامان صدا می زنه
به سلامتی همچین پسرایی که مرام و مردونگی شون تکه

 

نوشته شده در چهار شنبه 20 بهمن 1391برچسب:مرام,بامرام,ساعت 9:48 توسط REY| |

 

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.

همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.

همه تعجب کردند.

مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.

شرط عشق . . . شرط عشق . . . شرط عشق

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,ساعت 9:34 توسط REY| |


Power By: LoxBlog.Com